- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حُر به سیدالشهدا علیه السلام
بی دام و آب و دانه كـبـوتر گرفـتهای از پَـر شـكـستـه آمـدهای پَـر گرفتهای نگـذاشتـی كه مـن بـرسـم، پیش آمدی دستِ مرا بـه دستِ مُـطّهـر گرفتـهای برداشتی ز گردنِ من چكمه های شرم اشكِ مـرا هـمان جـلویِ در گرفتـهای این خواب نیست، درست دیده ام، حسین حُـرّ را به سینه مثلِ برادر گرفتـهای؟ نا خواندهام اگر چه، ولی حُـرمتِ مرا مهمان نـواز، به چنـد برابر گرفتـهای با لشكـری گرفـتم اگر راهتـان، شـمـا با یـك نـگـاه، راه بـه لشكـر گرفتـهای یك بار هـم نـشد كه به رویم بـیاوری! ایـن مِـهرِ عـاشقـانه ز مـادر گرفتهای بـا اینكه راه بستم و بَـد دردِ سـر شدم بـا من چـه گـفـتی و در بـر گـرفتـهای سنـگِ تـمـام گـذاشـتـی، آقـا سـرِ مـرا بـر زانـویت به لحـظۀ آخـر گرفتـهای ایـن عاقبـت بخیـریِ زیبـا بـرای حُـرّ از مُصحفِ رضایتِ خواهر گرفتهای حالا كه رویِ زخمِ سرم دستمالِ توست دلشورۀ مرا به عرصۀ محشر گرفتهای
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
اي مـرا پـيـر طـريقـت يا حـسيـن وي مرا هـمواره عـزت يا حسين بیرخت يك روز عمرم شب نشد از تو غـافـل يك نـفـس زينب نشد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
امـروز مَحـرمان حَـرم سـایۀ سـرم شـام دهـم زمـان نـفـس هـای آخـرم امـروز بین حـلـقـه شیـران هـاشمی شام دهم به حـلـقـه زنجـیـر پـیکـرم امروز دخترک سر دوش عمو ولی شام دهم به گریه که عمه گـل سرم امروز گرد چـادرش را تکـانـدهای شام دهم به خون تو آغـشته معجرم امروز ماندهای که قرارم شوی ولی شـام دهـم به نـیـزه نـمـانـی بـرادرم امروز تکّـه خـار ز پـایـم در آوری شام دهم ز جـسم تو نـیـزه در آورم امروز دختران تو در خیمه ها ولی شام دهم در آتش خیمه من و خودم
: امتیاز
|
ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به کربلا
دشت غم، دشت عطش، دشت بلایی کربلا سینه سوز و جانگداز و غم فزایی کربلا جمعی از خوبان عالم را هدایت بر سر است باز کن در دل برای عشق جایی کـربـلا زود باشد کاروان در کوی تو منزل کند میـزبـانِ حـضرت خـون خـدایی کـربـلا خیمه های عاشقان بر پا شود در خاک تو تو به حـج عشق تـصویر منـایـی کـربلا تو غـریـبـه نـیـسـتی با آستـان اهـل بـیت آشـنــای زادۀ خــیــر الــورایـی کــربــلا طور سینایی، کنی موسای عمرانی طلب خـضر امـکـانـی پـی آب بـقـایـی کـربلا کـعـبـۀ آل رسـولـی، ثـانی بـیـت الحـرام بعـثـت پـاک حـسیـنی را حـرایی کـربلا آیۀ عـشـقـی ولی هرگـز نمیشد بـاورت افکـنی بین دو عـاشق را جـدایی کـربـلا آه از آن روزی که زینب غرق خون بیند تو را کـه هـم آغـوش تـن اهـل ولایـی کـربـلا روز عاشورا که باغ فـاطمه پرپـر شود همنـوا با زیـنـبـش نغـمه سـرایی کـربلا آن زمان که دست عباس از بدن گردد جدا مـیـزبـان مـقـدم خـیـر الـنـسـایـی کـربـلا عصر عاشورا که آید قتلگاهت دیدنی است عشق با خون میکند جلوه نمایی کـربلا کاش میگفتی که گلچین لاله را پرپر مکن وای زین نـامردمی و بی حـیایی کـربـلا میهمان را با لب عطشان چه قومی میکشند؟ وای از این کوفه و این بی وفایی کربلا ای زمین، ای ارض اقدس، ای حریم کبریا تـا ابـد بـا آل زهــرا هـمـنـوایی کــربـلا
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در هنگام ورود به کربلا
یک کـاروان دل، هـمره دلـبـر رسیده زیـنـب بـیـا کـه مـنـزل آخــر رسـیـده یاران فـرود آئید این وادی طور است وعـده ز سـوی حـضرت داور رسیده ایـنجـا زیـارتخـانـۀ پـیغـمبـران است هـر مُـرسـلی ایـنجـا مـقـرّبتر رسیده قــبـل از تــمـام کــاروانِ هـاشـمـیهـا کـرب و بلا شـاهـد بُـود مـادر رسیـده اینجا فرات از چهار جانب موج دارد از چه جـواب العـطش خـنجـر رسیده کودک که میگرید جوابش کعبنی نیست ایـنـجا تـمـام حـوصلـههـا سـر رسیـده هرکس که عقده داشت از صفین و خیبر بر قـطعـه قـطعـه کردنِ اکـبـر رسیده آهــنـگــران شــهــر را آرام ســازیــد تازه به خواب ناز علی اصغر رسیده هر کس به اهـلش وعـدۀ سوغات داده ایـنـجـا بـرای بــردن زیــور رسـیــده از این همه خلخال و زیور که مهیّاست یک ساربان چشمش به انگشتر رسیده آرام باش آب فـرات؛ ای مـهـر زهـرا بـا فــاطـمـیـّـون مــردِ آبآور رسـیـده
: امتیاز
|
ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به کربلا
این قـافـله هر چه شتابش بیشتر شد دلـشـورههـای آفـتـابـش بـیـشـتر شد جـای تـمـام نـخـلـها لـشگـر درآمـد با هر قـدم یعـنی سـرابش بیشتر شد یک محمل و هـجده نگهـبان دلاور ماهی که هر منزل حجابش بیشتر شد پایین که میآید ز محمل قاسمش هست عـباس هـم آمـد رکـابش بیـشتر شد از اسم اینجا میشود حس عطش کرد سقـا رسید و مشک آبـش بیشتر شد چشم حسین افتاد بر سرنیـزههاشان دید اکبرش را اضطرابش بیشتر شد خیره به طغـیان فـرات است آه امـا دلـواپـسیهـای ربـابـش بیـشتـر شد ششماهه هم فهمید اینجا قتلگاه است بیتـابـی هنگـام خـوابش بیشتر شد راوی نوشته روز عـاشـورا که آمد تیـر سهشعبه پیچ و تابش بیشتر شد شرم رباب از چشمهای شیرخوارش از رفـتن بـزم شـرابـش بیـشتـر شد ده روز دیگر همسفر باشمر هستند مجروح سیـلی سنان یا شمر هستند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
میسوزم و چون آتشی در احتراقم آه ای اجـل از چه نمیآیی سـراغـم این دشت نیت کرده یارم را بگیرد ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم بـا اشـتـیـاق دیـدن او زنــده مـانـدم آخر چه خواهد کرد غـم با اشتیاقـم بـوی جـدایی میوزد در این بیابان از رفتنت حرفی مزن چشم و چراغم از لحظهای که پا دراین صحرا نهادیم هر لحـظـه من دلـواپس یک اتفـاقم جان یکی را تیر و خنجر میستاند جان یکی را تشنگی، جان مرا غـم اینجا سرت را روی نی میبینم آخر آتـش بـگـیـرد دامـن گـلهـای بـاغـم با خندهاش دشمن نمک ریزد به زخمم تنهاییات داغی شده بر روی داغم
: امتیاز
|
کاروان سیدالشهدا علیه السلام در راه کربلا
من کـیم یک بیـنوای ناشکـیب بیـقـرار روضههای پُـر نشیب مـیرود تا کـربـلای عـاشـقـی کاروانی خسته آرام و غـریب در میان قـافـله خـوبـان عـشق کـاروان سـالار آقـائی نجـیـب هر کسی مشغول با ذکری جمیل بـر لـب بـانـو نـوای یا مُجـیب با پـریـشـانـی میـان محـمـلـش زمزمه دارد که یا نعم الحبیب دست بـالا میبـرد بنـتالهُـدیٰ وه که دارد واقعاً حالی عجیب بـا دل تـبـدارِ بـیبـی مـیکـنـد یک نگـاه دلبـرش کـار طـبیب بغض میگیرد گلویش را ولی باز میگـوید که یا نعـمالحبیب نغمهای از هـاتفی آید به گوش میرود این کاروان و عن قریب مـرگ مـیآیـد به دیـدار هـمـه از علیاصغـر گرفته تا حبیب دم گرفته حضرت روحالقُدُس میرود عینی به بالای صلیب قدسیان در حیرت از امر خـدا وای این آقا شود خَدُ التَّریب؟! این همان مـاه زمینیِ خـداست شُهرتش در آسمان شَیبُ الخَضیب نام او پـیچیده چون در آسـمان پر شد عرشِ کبریا از عطر سیب
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
عاشقانت میفروشند عیش را، غم میخرند دل به پاى روضه میریزند ماتم میخرند باز هم شیـر حلال مـادران تاثـیـر کرد بچـهها دارند از بـازار پـرچـم میخـرند مثل خار وخس در این سیل به راه افتاده ایم باز درهـم آمـدیـم و باز درهـم میخـرند ماه ها در یک طرف ماه محرم یک طرف بـیـشـتـر از مـاههـا مـاه مـحـرم میخرند اشک ما اینجا فقط این قدر قـیمت یافته ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم میخرند تا تـو را داریـم ما؛ داراتـرین عـالـمـیـم بچههـاى ما در این خـانه حاتـم میخرند این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد اشک کالایى ست که در هر دو عالم میخرند گریه بر مظلوم تکویناً تقرّب آور است در حـسیـنیه مرا؛حتى نخواهم؛ میخرند مطمئنا روضهاى یا گریهاى در کار هست هر کجا عصیانى از فرزند آدم میخرند عدهاى دم میدهند و عدهاى دم میزنند پنج تن هم این وسط دارند از دم میخرند گریه کن زهراست؛ما تنها سیاهى لشگریم باز با این حال شکل گریه را هم میخرند اولیـن گـریه کن مـسلـم رسـول الله بود گریه بر دنـدان مـسلم را مُسلَّـم میخرند
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
مـاه عــزا آمــد دل عــالـم گـرفــتـه زهــرا بُــنـَیَّ یـا بُــنـَیَّ دم گــرفـتـه هرکس به هرنحوی عزادار شما هست حتی خدا درعرش خود ماتم گرفته کوچه به کوچه تا ابد شرمندۀ توست در مُلک ری هر خانه رنگ غم گرفته دیـدم که از عشق شما حتی گنهکار رفـته برای روضهات پرچـم گرفته راه نـجـات ما گـنـه کـاران شمائـید با گـریـه بر تـو، تـوبـۀ آدم گـرفـته حتما پشیمان میشود در روز محشر لطف تو را هرکس که دست کم گرفته شاهان عالم ریزه خواران تو هستند دست گـدایی سوی تو حـاتـم گرفته بالا سرت هرکس که آمد دست پُر رفت این "پیرهن"، آن دیگری "خاتم" گرفته برخیز دور خیمۀ زینب شلوغ است دور و برش را چند نامحـرم گرفته اهـل و عـیالـت بعد تو آقـا اسیـرنـد برخیـز تا در خـیمهها آتش نگـیرند
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
چـشم اگر امـسال را هـم آبـروداری کند گریه میخواهد مرا از هرچه خود عاری کند هر کسی اینجا هنر کرده است با اشک آمده است کاش پلک از این هنرها پرده برداری کند بین دل بـا داغ او عـقـد اخـوّت بـستـهاند در ازل، آری خدا این خطبه را جاری کند نوحه خوان در روضه میخواند به استمداد اشک بانگ "هل من ناصر"است این، کیست تا یاری کند؟ میروم تا کربلا، آنجا که مردی آمده است پای عهـدش تا نفـس دارد وفـاداری کند رود میافتد به پایش تا به هر قیمت شده قطرهای از خویش را در جان او جاری کند آب اگر مهریۀ زهراست پس هر طور هست بـاید از مهـریـۀ زهـرا نـگـهـداری کـنـد بیشتر از ضربت شمشیر، یک سوراخ مشک می تواند زخم را بر پیکـرش کاری کند میروم قدری جلو، آنجا که یک سر روی نی بی محابا قد علم کرده است سرداری کند آنکه تعـلیم تکـلـم کرد بر عـیسای طفـل میتواند پس سر بر نـیـزه را قـاری کند باز میآیم به خود، آنجا که در من یک نفر گوشهای کز کرده، میخواهد فقط زاری کند چشم کارش گریه در سوگ حسین بن علی است کور بادا چشم اگر از گریه خودداری کند
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
مـاهِ محـرّم است و عـزادارتـان شـدیم با اشک و آه، گـرمیِ بـازارتـان شدیم ای تربـتـت شِـفـا و شفاعت! تـفـقـّدی! حرف از طبیب شد، همه بیمارتان شدیم با پـرچـمِ محَـبّت و، سربـنـدِ یا حسین: ما دسته دسته، دستِ علمـدارتان شدیم بر دار اگـر رود سرِ ما، برعـلی قـسم مـاتِ زبــانِ مـیــثـمِ تــمّـارتـان شـدیـم پیچیده طبعِ او، به سر و دست و قلبمان اینگونه، ریزه خوار و گرفتارتان شدیم خلقِ اثر، به جوهرِ خونت میسّر است ما رهـروانِ مکـتبِ مخـتـارتـان شدیم مجـنـونِ نـوکـری، درِ این خانه آمدیم پیـوستـه وام دار و بـدهکـارتـان شدیم هَل مِن مُعین وناصرِ آن روز: روضهام ما خـاکِ پـایِ هیـئتِ انصارتان شـدیم از جان و تن گذشته و محزون وغصّه دار: در انـتــظـارِ آمــدنِ یــارتــان شــدیــم
: امتیاز
|
ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به کربلا
حال و روزش با نوای عشق بهتر میشود هرکه چشمش در میان روضهها تر میشود این دل سنگم که جای خود،شنیدم از کسی ریگ های دشت با نام تو گـوهـر میشود نوکری پستم ولیکن دلخوشم ازاینکه من روزگـارم با غـلامـی شـمـا سـر میـشود از شما دورم ولی شب های جمعه این دلم میپـرد تا صحـن تو، مثل کبـوتر میشود با نـوای یا حسین و ذکـر شـور یا حـسن دل اسـیــر نـام هـای دو بـرادر مـیـشـود کاروان را باز گـردان ای عزیز فـاطمه در همین جا قلب زینب زار و مضطر میشود بـاز گـرد آقـا که با دست پـلـیـد حـرمـلـه غـنچـۀ شش مـاهـۀ بـاغ تو پرپـر میشود دخترت بی سایبان و خواهرت بی همسفر جعفرت بیپیکر و عون تو بیسر میشود چـند روز بعـد در این سرزمین پُـر بـلا صحبت از دزدیدن خلخال و معجر میشود چند روز بعد در گـودال بین تـیغ و تـیر حنجـرت درگـیر با تیـزی خنجـر میشود
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
با گـریهام عزای تو تکـریم میکـنم دارو ندار خود به تو تسلیـم میکنم خالص ترین عصارۀ جان را شبیه اشک بر روی دست دل به تو تقدیم میکنم یک سـال تا به مـاه محـرم رسـانیم هر صبحـدم نگـاه به تـقـویم میکنم با بوسهای ز خـاک در هر حـسینیه بر پیـشگـاه فـاطـمه تعـظیـم میکنم هر تکیۀ عزای تو بیت الحرام ماست بر خویش هر چه غیر تو تحریم میکنم از کودکی تـمـام پس انـداز سال را با سـفـرۀ عـزای تو تـقـدیـم میکـنم در هیـئت تو با تـن احـرام بـستـهام یـاد شـکـوه مسجـد تـنـعـیـم میکـنم با ذکر یا حسین که توحید مطلق است حبل المتـین عشق تو، تحکیم میکنم هر بار با سلام به تو آب میخورم غوغای تـشنگـیِّ تو تفـهـیـم میکنم گـفـتا رقیه با دهن ضربه خوردهام لبهای خـیـزران زده تکـریم میکنم
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
آمـد مـحـرّم نـبـض عـالـم ایـسـتـاده از حـرکـتش حتّی زمین هم ایستاده ما پیرو دستور«فابک للحسین» یم بـر آفــتـاب دیــده شـبــنـم ایـسـتـاده وقـتی که پا در این حسیـنـیّه نهـادم بـر تو سـلام از دور دادم ایـسـتـاده جاروکش فرش عزایت جبرئیل است فرشی که رویش عرش اعظم ایستاده دم: یا حسین و بازدم: جانم حسین است نـامـت مـیـان نـوحـه و دم ایـستـاده پیش خدا روز قیامت سـربلند است هر کس که پـای تو مصمّـم ایستاده بایـد یـزیدی های این امّـت بـدانند! که شـیـعـه در خـط مـقـدّم ایـستـاده وَالله که از هرعذابی در امان است سیـنـه زنی که زیـر پرچـم ایـستاده از بس أنا العطشان تو خورده به گوشش از جوشش خود چاه زمـزم ایستاده ده روز دیگر خواهری در بین گودال پـهـلـوی جــسـم نـامـنـظـّم ایـستـاده
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
شکر خـدا که باز پـریشان شدم حسین مـاه محـرّم آمـد و گـریان شدم حـسین این سفرههای روضه پُر از رزق و برکت است شکر خدا دو مرتبه مهمان شدم حسین
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
دلم ز روز ازل گـشـته مبـتـلای حسیـن سلام من به حسین و به کـربلای حسین وجودِ عاشق و معشوق وقف یکدگر است حـسیـن برای خـدا و خـدا برای حسـین ثواب سعی و صفا کی رسد به یک لحظه قـدم زدن وسـط مـروه و صفـای حسین رضای حضرت حق در رضایت زهراست رضای حضرت زهرا در رضای حسین اگـر مـعـلـم تــوحــیـد من شـود زیـنـب به چشم خویش تماشا کنم خـدای حسین دوبـاره زد به سر عـاشقم نـوای جـنون که پردهای کشم امشب ز ماجرای حسین زمین کـربـبلا تا به عـرش غـوغـا بود زمـان جـلــوۀ پـایـانـی لــقــای حـسـیـن نهاده دست به سیـنـه تـمام خـیـل مـلک همه مـطیـع فـرامیـن چـشم های حسین خـلـیـل آمـده تـا ذبـح اعــظـمـش بـیـنـد چه محشریست مگر وادی منای حسین کجـاست حـضرت داوود تا بگـیرد یاد طریق شکـر نمودن ز شکرهای حسین کـلـیـم غـرق تـحـیّـر به لـکـنـت افـتـاده مگـر چه میشنود لحـظۀ دعـای حسین مسیـح ذرّهای از خـاک قـتـلگـاه چـشیـد تـمام عـمـر شـفـا داد با شـفـای حـسیـن دوید خـتـم رسـل سر برهـنـه تا گـودال میـان هـلهـلهها گـم شده صـدای حـسین ز خیمه گاه رسد خـواهری تک و تنهـا مگـر شنـیـده میـان حـرم صدای حسین خــدا کـنـد کـه از راه رفـتـه بــر گـردد وگـرنه سر بدهد زیـر تیـغ جای حسین صدای نـالۀ زهـراست میرسد بر گوش فـدای رأس جدا گشته از قـفـای حـسین ببین که بر سر یک کهنه پیرهن دعواست به دست چـند نـفـر تـکّـۀ ردای حـسیـن یکی زره یکی عمامه وان یکی شمشیر ربود وان یکی از شانهها عبای حـسین
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
اشعـار سرخ دلـشکـنـش را بیاورید دمنـوحههای سیـنهزنش را بـیاورید دارد صدای قـافـله از دور میرسد اسـفـنـد وقـت آمـدنـش را بـیـاوریـد بعد از کـتـیـبههای حـسیـنیه زودتر سیـنـیِ چـای ریخـتـنـش را بیاورید دادم لباس مشکی خود را به مادرم آری بـسـاط دوخـتـنـش را بیـاورید دلشورههای خـواهر او بیـشتر شده اسـبـاب غـمنـداشـتـنـش را بیـاورید سر نیزههای کوفه صدا می زدند تو را: «ما تشنهایم؛ پس بدنش را بیاورید» دارد به قـتلگاه چه نزدیک می شود زینب؛ رباب، پیـرهـنش را بیاورید حالا رسیده عصر دهم، گفت خواهرش: امـوال غـارتـیِ تـنـش را بـیـاوریـد
: امتیاز
|
کاروان سیدالشهدا علیه السلام در راه کربلا
قــافــلـۀ نــور کـجــا مــیرود مـروه پی سعـی صفـا میرود ذبح عظیمی که خدا گفته است با هـمه هـستی به منـا میرود مـاه بـنـی هـاشـمیـان بی بدیـل در پـی خـورشـیـد ولا میرود شـبـه نـبـی اکـبـر نــیـکـو لـقـا بهـر شهادت به رضـا میرود طفل رضیعی که به تاب و تب است تـشـنــه پـی آب بــقـا مــیرود زینب کبری پی تعـظـیم عشق روح قـدر بهـر قـضـا میرود زیـنـت سـجـاده و روح نـمـاز بـهــر تـجــلای دعــا مــیرود همره این قـافـله تا شهر عشق دست اجـل پـای به پـا میرود گفت چنین طاهر شوریده حال خـون خـدا سوی خـدا میرود
: امتیاز
|
کاروان سیدالشهدا علیه السلام در راه کربلا
در سکـوت شکـستۀ صحرا کــاروانـی ز دور شـد پـیـدا کـاروان عــشــیــرۀ سـادات کــاروان قــبــیــلــۀ طــاهــا کـاروان سـلاله های رسـول کــاروان امـــام عـــاشــورا کاروان عزیزِ حضرت حق پـنجـمیـن آفـتـاب اهـل کـسا دشت در زیر پایشان لرزان دشت نه! بلکه هفت سقفِ سما همگی نـور چـشم پیـغـمـبـر همه مجنون صفت همه لیلا همه شان لاله روی، چون یوسف همگی مستجاب، چون عیسی یـاد تـیـغ و تـرنـج می افـتـد هر که بیـنـد جـمال آن ها را یکـطرف روح آیـۀ تطهـیـر یکطرف معنی "ذوی القربی" پور زهـرا و ساقـی و اکـبر در مثل، کعبه و صفا و منـا این طرف یادگارهای حسن بـه نـهـایـت مـؤدّب و شـیـدا عَــلَـم کــاروان بـه هــمـراهِ مشک، بر دوش حضرت سقا خیل ناموس حضرت حیدر همه در پرده های حُجب و حیا پــرده دار مـخــدّرات حـرم شـیــر غــرّانِ بـیـشـۀ لـیـلا باد، اینجا اجـازه مـیگـیـرد پرده را جا به جـا کند حتی چشم دشمن هزار فرسخ دور نه ز صورت، که قامت آنها محـمـلی بـی رکـاب مـیآیـد محملی محترم چو عرشِ خدا دور تا دور آن بـنـی هـاشـم پیش رو، پور حضرت زهرا عِزّ و جاه و شکوه میبـیـند هرکه از راه میرسد ایـنجا تـا کـه گــاهِ نــزول مـیآیــد ناگهان دشت میشود غوغا دیده ها سوی خاک میافـتـد تا که زینب زمین گـذارد پا ثـانیِ حـیـدر است میگـیرد زیـر بـازوی زینـب کـبـری زانــوانـی غــیــور مـیآیــد که شـکـوه حـرم کـند معـنـا چشم بد دور، ناید آن روزی کـاروان را نظر زنند اعـدا ناید آن روز که عزیز بتول در بیـابـان شود تک و تنها
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
درانتظار تو چـشمم هـمیشه بارانیست و بی تو حال وهوای دلم چه طوفانیست بیا که خـیـری از این زنـدگی نمیبینم که لحظه لحظۀ عمرم پُر از پریشانیست هوای خیمۀ قـلـبم بـدون تو سرد است بهار؛ پیش دو چشمم شب زمستانیست ز جادهای که گذرکردهای مسافر عشق ببین که جای قدومت چقدر نورانیست درون سیـنـۀ من پُـر ز آه تب دارست حـدیث غـیبت تو بین سینه زندانیست دعـای نـدبـۀ هـر صبح جـمـعـهام آقا به قـصد آمـدن تو برای مهـمـانـیـست بیـا که مـاه عـزای شهـیـد بـیسـر شد بـیا ببـار که هنگـام مرثـیه خوانیـست
: امتیاز
|